به نام خالق بهار ونو کننده حیات
این پست زیبا را که دوست بسیار گرانقدر وهنرمندم جناب آقای محمد حسن احمدی ازتهران به رشته تحریر درآورده اند را به همه دوست داران موسیقی وهنر ایران خصوصا دوستداران استاد شجریان تقدیم می کنم.
تذکر:چندقطعه ازاین آلبوم بسیار هنرمندانه را برای آشنایی جهت دانلود قرار داده ام ونیاز به تکرار نیست که برای شنیدن کامل این اثرارزشمند،انسانی ترین راه؛خرید سی دی آن می باشد که حتما دوستان وهمراهان ازدانلود کامل دراینترنت خودداری می فرمایند.
انشاالله که همراهان عزیز باتهیه ونیوشیدن این اثر جاودانه که بهاررا همیشه به احساس درونی مان تبدیل می کند عیدی بسیار زیبایی ازاین هنرمندان عزیز دریافت نموده باشند.
حتما غرش رعد وبرق وسپس فروریختن قطرات باران را وسپس رسیدن بهاررا درتصنیف بوی باران احساس خواهید کرد.
بیا که بار دگر گل به بار می آید
بیار باده که بوی بهار می آید
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار می آید
طرب میانه ی خوش نیست با منش چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می آید
ادامه مطلب را کلیک کنید
بهار زیباست، بهار بخشنده است، بهار آغازی است برای تاریکی زود هنگام و سرمای سوزان.
تا کنون می خواندیم یا با صدائی آشنا همنوائی می نمودیم :
مسیحای جوانمرد من، ای ترسای پیر پیرهن چرکین، هوا بس نا جوانمردانه سرد است...
اما اکنون با سرخوشی، با طربناکی، با سرور می سراییم:
نرم نرمک می رسد اینک بهار .... خوش به حال روزگار
بهار را ، آن تبدیل کننده ی دلها ، آن تغییر دهنده ی حال و احوال چنان شرابی در پیمانه اش لبریز نموده که مستانگی اش هوش را از سر می پراند، دلها را می رباید و دیدگان را افسون می نماید.
بهار یعنی زیبایی مسحور کننده ی سبز و باغ و بوستان و شکوفه های گیلاس و نارنج. بوی خوش نرگس شیراز و لاله، نغمه های شاد بلبلان مست از این جام لبریز از حیات.
بهار را باید دید، بهار را باید بوئید، باید نواها و نغمه هایش را شنید. ماندن اینها در صندوق طبیعت، مسکوت ماندن روح و جسم ماست در همان حال و هوای سرد زمستان.
مبادا چون پیش، سرمای سخت و سوزان دست هایمان را در بغل نگاه دارد!
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش
می شود هفتاد رنگ
ما نیز درونمان چهار فصل است، گاهی سردیم چون زمستان، گاه می سوزانیم چون آفتاب سوزان تابستان و گاهی پژمرده و زرد رو هستیم چون خزان، ای کاش بشکفیم، بارور شویم، برویانیم چون بهار؛ بهار دل انگیز و طربناک.
بگذریم...!
غرض این بود در آستانه ی بهار یادی کنیم از استاد بزرگ و عزیزمان محمد رضا شجریان.
بناست با واکاوی مختصری بر اثر بوی باران این نامدار، به نوعی دلتنگی خود را به محضر آن بزرگوار ابراز کنیم.
بوی باران هدیه ای بود به مناسبت بهار از جانب انسانی که درونش همواره سرشار ازبهار وعشق بوده و هست.
اشعارش زیبا و بجا انتخاب گشته اند ، اشعاری از مولانا، مشیری و فروغی بسطامی.
گوشمان بوی باران را با مقدمه ی رقص باد می شنود. پایکوبی سنتور و ویولن و پای نهادن کمانچه در عرصه ی چهارگاه گویای شادباشی بهار است و چه زیبا!
رقص باد می گذرد اما نوایش هنوز با ماست. نخستین کلاویه های پیانوی خانم شریعت زاده همراه می شود با تحریر های گرم و دلنشین استاد شجریان که می سراید :
بگذار که در شاخه ی این صبح دلاویز/بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
تا شش بیت را مخالف می خواند، بعد از آن گوشه ی شکسته ی مویه است و از مخالف فرود می آید و در زابل آرام می گیرد.بعد از آن درحصار، " به سر می دود اندر طلب دوست" پایانش هم فرودی است بر مویه.
آواز محو تماشای بر شعر مشیری به راستی تداعی کننده ی آرامش و زیبایی در بهار است. تحریرهایی چون نغمه خوانی بلبلان سرمست بهاری.
اوج نمی خواند، شاید خواسته خاصیت بهار را نشان دهد که معتدل است و مهربان.
بعد از آن نغمه های ریز وتند سازهای کلاسیک را می شنویم که براستی نمی توانست روی شعری بهتر از بوی باران تنظیم شود. واژه به واژه اش آغاز تا پایان بهار است و بس!
روحش شاد و یادش گرامی، زنده یاد فریدون مشیری بزرگ.
آنچنان با بهار آمیخته و از آن می گوید گوئی مشیری بهار است و بهار مشیری!
مقدمه ی افشاری کوک می شود، می شنویم بعد از آن قطعه ی ضربی همنوازی تار شهرام میرجلالی و تمبک همایون شجریان است.
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن/ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
کوتاه به نقل از استاد شفیعی کدکنی از مقدمه ی غزلیات شمس تبریزی می گویم:
(مولانا) در آخرین لحظه های زندگی اش، پسرش بهاءالدین ولد سخت بی تابی می کرد و از فرط بی خوابی و خستگی روزها در رنج بود. مولانا از او خوست تا اندکی بیاساید و او پس از ادای احترام روانه شد. مولانا این غزل را آغاز کرد و حسام الدین اشک می ریخت و می نوشت.
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن/ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
بوی باران با غزل وصل و هجران مولانا و پس از آن «تصنیف نی زن»که ساخته ی حسین یوسف زمانی است که قطعه ای ضربی با هم نوائی اعضای گروه و قوت صدای استاد شجریان در پایان رنگ و بوئی خوش دارد.
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید برگهای سز بید...
باتشکرازجناب احمدی عزیز،این بخش ازتوضیحات را بااستفاده از مطالب سایت وزین شجریانیها وکتاب «هَزارگلخانه آوازایران» تکمیل نموده ام.
1- مقدمهی چهارگاه
2- - ساز و آواز مخالف - جملهی دوم مخالف - جملهی سوم مخالف - فرود مخالف فرود مخالف
3- ساز و آواز زابل
4- ساز و آواز حصار حصار - جملهی دوم - فرود حصار
5- ساز و آواز منصوری منصوری – زابل
6- ساز و آواز مویه مویه - فرود مویه به چهارگاه
7- تصنیف «بوی باران»
8- مقدمهی افشاری
9- سلو تار و چهارمضراب افشاری تار و تنبک
10- ساز و آواز در قالب پرسهخوانی
11- ساز و آواز درآمد عراق عراق
12- چهارمضراب (تار و تنبک) عراق - نهیب - حزین – اوج
13- ساز و آواز عراق عراق - حزین - بیات راجه - جامهدران - رهاب - فرود به شور
14- ساز و آواز مثنوی افشاری
15- تصنیف «نی زن»
نوازندگان:
همنوازان آواز:
حریر شریعتزاده پیانو
شهرام میرجلالی تار
گروهنوازان:
اردشیر کامکار کمانچه
سیامک نعمت ناصر تار
شهریار فریوسفی تار
مجید اخشابی سنتور
همایون شجریان تنبک
ویولن:
ارسلان کامکار، ابراهیم لطفی، رضا عالمی ،هادی ارزم، مجتبی میرزاده، مازیار ظهیرالدینی، رامین یوسفزمانی، رسول بهبهانی
آلتو:
رسول بهبهانی، عماد رضایی، پویا یوسفزمانی، لعیا اعتمادی
ویولنسل:
کریم قربانی، مجید اسماعیلی
کنتر باس:
شاهین یوسفزمانی
فلوت:
ناصر رحیمی
پیانو وآواز: شعر از فریدون مشیری(برای دانلود بخشی ازاین آواز اینجاراکلیک کنید)
بگذار که بر شاخهی این صبح دلاویز/بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال/ پرگیرم از این بام و به سوی تو بیایم
خورشید، از آن دور، از آن قلهی پربرف/آغوش کند باز، همه مهر، همه ناز
سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من/ از لانه برون آمده، دارد سر پرواز
پرواز به آنجا که نشاط است و امید است/پرواز به انجا که سرود است و سرور است
آنجا که سراپای تو، در روشنی صبح/رویای شرابیست که در جام بلور است
آنجا که سحر، گونهی گلگون تو در خواب/از بوسهی خورشید، چو برگ گل ِ ناز است
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد/چشمم به تماشا و تمنّای تو باز است
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است/راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح، در آیینهی جادویی خورشید/چون مینگرم، او همه من، من همه اویم!
او روشنی و گرمی بازار وجود است/در سینهی من نیز، دلی گرمتر از اوست
او یک سر آسوده به بالین ننهاده است/من نیز به سر میدوم اندر طلب دوست
ما هر دو، در این صبح طربناک بهاری/از خلوت و خاموشی شب، پا به فراریم
ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعت/با دیدهی جان محو تماشای بهاریم
ما آتش افتاده به نیزار ملالایم/ما عاشق نوریم و سروریم و صفاایم
بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید/بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم
۲. غزل از مولانا – دیوان شمس (کبیر) (دانلودکنید)
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن/ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها/خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی/بگزین ره سلامت،ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده/بر آب دیدهی ما صد جای آسیا کن
خیره کشیست ما را دارد دلی چو خارا/بکشد کسش نگوید تدبیر خون بها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد/ ای زرد روی عاشق تو صبر کن، وفا کن
دردیست غیر مردن آن را دوا نباشد/پس من چگونه گویم که این درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم /با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
تصنیف «بوی باران» (برای دانلود اینجاراکلیک کنید)
از حسین یوسفزمانی بر شعر فریدون مشیری
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید، برگهای سبز بید، عطر نرگس، رقص باد، نغمهی شوق پرستوهای شاد،خلوت گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار، خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمهها و دشتها، خوش به حال دانهها و سبزهها، خوش به حال غنچههای نیمه باز، خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز، خوش به حال جام لبریز از شراب، خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه در این روزگار،جامهی رنگین نمیپوشی به کام، بادهی رنگین نمینوشی ز جام، نقل و سبزه در میان سفره نیست، جامت از آن مِی که میباید تهی است؛
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ؛
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ!
تصنیف «نی زن»بسطامی (برای دانلود اینجاراکلیک کنید)
گر عارف حقبینی؛ چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی؛ آتش به دو عالم زن
هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا
هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن
هم نکتهیِ وحدت را با شاهد یکتا گو
هم بانگِ اناالحق را بر دار معظم زن
گه تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده
گر پنجه زنی روزی، در پنجهی ِ رستم زن
گر دردی از او بردی، صد خنده به درمان کن
ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن
چون ساقی ِ رندانی، می با لب خندان خور
چون مطرب مستانی نی با دل خرّم زن
آواز میانی بر قطعهی ضربی بر شعری از حافظ:
مغنی کجایی؟ نوایت کجاست؟
نوای خوش ِ غم زدایت کجاست؟
مغنی از آن پرده نقشی بیار
ببین تا چه گفت از درون پردهدار
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری
دانلود آواز مثنوی افشاری با غزلی از جناب مولانا
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این مستان و این بستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی کاشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خویش را برهم مزن
دشمنان را کور کن شادان مکن
نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
منتظر نقدهای زیبای عزیزان همراه هستیم
امیدواریم که سال نو سالی همراه باشادی وکامیابی برای تمام ایرانیان عزیز مخصوصا دوستداران موسیقی متعالی ایران زمین وهمراهان پیام نسیم باشد.